آموزش -
جی نا ناراحت است چون نمره پایینی در امتحان ریاضی دارد . رویداد فعالکننده , ای , این است که او در آزمایش شکست خورد . اعتقاد , ب , این است که او باید نمرات خوبی داشته باشد وگرنه بیارزش است . نتیجه , c این است که جی نا احساس افسردگی میکند .
پس از شناسایی باورهای غیرمنطقی , مشاور اغلب با مشتری در چالش کشیدن افکار منفی براساس شواهد از تجربه مشتری با قالبگیری مجدد آن کار میکند , به این معنی که آن را در یک نور واقعیتر تفسیر مجدد کند . این کار به مشتری کمک میکند تا باورهای منطقی و استراتژیهای مقابله سالم تری را توسعه دهد .
یک مشاور به جی نا کمک میکند تا درک کند که هیچ مدرکی وجود ندارد که او باید نمرات خوبی برای ارزشمند بودن داشته باشد , یا اینکه نمرات بد بد است . او نمرات خوبی دارد و داشتن آنها خوب است , اما به ندرت او را بیارزش میکند .
اگر او میفهمد که گرفتن نمرات بد , ناامید کننده است , اما نه خیلی وحشتناک , و به این معنی است که او در حال حاضر در ریاضی و یا در درس خواندن بد است , اما نه به عنوان یک فرد , غمگین و ناراحت میشود , اما افسرده نیست . ناراحتی و نا امیدی احتمالا ً احساسات منفی سالمی هستند و ممکن است او را به تحصیل بیشتر از آن زمان ببرد .
ارزیابی انتقادی
درمانگران رفتار منطقی منطقی بسیاری از مطالعات را در حمایت از این رویکرد ذکر کردهاند . اغلب مطالعات اولیه بر روی افراد با اضطرابهای ناشی از آزمایشگاهی یا مشکلات غیر بالینی مانند ترس ملایم از مارها انجام شدهاست .
با این حال , تعدادی از مطالعات اخیر در مورد موضوعات بالینی واقعی انجام شدهاست و همچنین دریافته اند که روش درمانی - عاطفی - عاطفی - رفتاری - رفتاری - رفتاری - رفتاری - رفتاری - رفتاری - رفتاری - رفتاری - رفتاری - رفتاری - رفتاری - رفتاری - رفتاری - رفتاری - رفتاری - رفتاری - رفتاری - رفتاری - رفتاری - رفتاری - رفتاری - رفتاری - رفتاری - رفتاری - رفتاری - رفتاری - رفتاری - رفتاری - اجتماعی دارد .
آرون بک - درمان شناختی
سیستم درمانی بک مشابه الیس است ولی به طور گستردهای در موارد افسردگی استفاده شدهاست . درمانگران شناختی به مشتریان کمک میکنند تا افکار و خطاهای منفی را در منطق تشخیص دهند که باعث افسردگی آنها میشود .
مشاور همچنین مشتریان را هدایت میکند تا افکار ناکارآمد خود را به چالش بکشند , تفسیرهای جدیدی را امتحان کنند و در نهایت روشهای جایگزین تفکر در زندگی روزمره خود را بکار گیرند .
آرون بک معتقد است که واکنش فرد به افکار ناراحتکننده خاص ممکن است به ناهنجاری مربوط باشد . وقتی با موقعیتهای بسیاری مواجه میشویم که در زندگی به وجود میآیند , افکار تسلیبخش و ناراحتکننده به ذهن ما میآیند . بک این افکار ناخودآگاه ذهن را ناخودآگاه مینامد .
هنگامی که جریان افکار ناخودآگاه فرد بسیار منفی است , انتظار دارید فردی افسرده شود ( من هرگز قصد ندارم این مقاله را تمام کنم , دوست دختر من , دوست عزیز من , من هیچ پولی ندارم , والدینم از من متنفر هستند - آیا تا به حال چنین احساسی داشتهاید ? ) . این افکار منفی حتی در چهره شواهد مخالف باقی میماند .
بک سه مکانیسم را شناسایی کرد که او فکر میکرد مسئول افسردگی است :
سهگانه شناختی ( از تفکر خودکار منفی)
طرحوارههای منفی
خطا در منطق ( پردازش اطلاعات اشتباه )
سهگانه شناختی
سهگانه شناختی سه شکل منفی ( i . تفکر درمانده و انتقادی که معمول افرادی با افسردگی است : یعنی افکار منفی درباره خود , جهان و آینده . این افکار به صورت ناخودآگاه در افراد افسرده صورت میگرفت .
سهگانه شناختی بک
این سه مولفه با پردازش شناختی نرمال تداخل دارند که منجر به اختلال در ادراک , حافظه و حل مشکل میشود و فرد دچار افکار منفی میشود .
طرحوارههای منفی
بک اعتقاد داشت که افراد مستعد افسردگی یک خود شمای منفی را توسعه میدهند . آنها مجموعهای از باورها و انتظارات را در مورد خودشان دارند که اساسا ً منفی و بدبینانه هستند .
بک ادعا میکند که طرحوارههای منفی ممکن است در کودکی به دلیل حادثه ناگوار به دست آیند . تجربیاتی که ممکن است به منفی
منبع سایت روانشناسی ساده
موضوع :
برچسب ها :
,
امتیاز : 4 |
نظر شما :
1 2
3 4
5 6
+ نوشته شده در يکشنبه 16 دی 1397ساعت 4:50 توسط فهیمه | تعداد بازديد : 153 |
|
اقلیت سازگار ، هنجارهای مسلم را بر هم میزند و عدم اطمینان ، تردید و تعارض را ایجاد میکند . این میتواند منجر به اکثریت در نظر گرفتن دیدگاه اقلیت شود . بنابراین اکثریت به احتمال زیاد نظرات خودشان را زیر سوال میبرند .
به منظور تغییر نظر اکثریت ، اقلیت باید موضع روشن تری پیشنهاد کرده و همواره از موضع خود دفاع کرده و از آن دفاع کند .
تمایزی بین دو نوع ثبات وجود دارد :
الف) سازگاری - ثبات - یعنی ثبات در طول زمان - اکثریت سهام به اسلحههای خود ، دیدگاههای خود را تغییر نمیدهد .
(b) پایداری - یعنی ثبات بین اعضای آن - همه اعضا توافق میکنند و به هم پشتیبانی میکنند.
(۲) سبک تفکر
* شناسایی سه یا چهار گروه اقلیت ( به عنوان مثال پناهجویان ، حزب ملی بریتانیا و غیره )
به نظر شما چگونه و واکنش به هر یک از این گروههای اقلیت و نظراتی که آنها ارائه میدهند ؟
آیا شما دیدگاههای خود را به طور کامل رد میکنید و یا درباره آنچه که باید بگویند و درباره دیدگاههای خود با دیگران بحث و تبادل نظر کنید ؟
اگر نظرات افراد دیگر را بدون اینکه زیاد به آنها فکر کنید را رد کنید ، در فکر و پردازش سطحی بودید .
در مقابل ، اگر شما عمیقا ً در مورد نظرات مطرح کردید ، در تفکر / پردازش سیستماتیک درگیر میشدید ( Petty و همکاران ، ۱۹۹۴ ) .
تحقیقات نشان دادهاند که اگر یک اقلیت میتواند اکثریت را برای فکر کردن در مورد یک مساله به دست آورد و در مورد بحث و بحث فکر کند ، آنگاه اقلیت شانس خوبی برای تحتتاثیر قرار دادن اکثریت قرار میدهد ( Smith و همکاران ، ۱۹۹۶ ) .
اگر اقلیت بتواند اکثریت را برای بحث و بحث در مورد بحثهایی که اقلیت مطرح میکنند ، به دست آورد ، تاثیر احتمالا ً قویتر خواهد بود ( Nemeth ، ۱۹۹۵ ) .
(۳) انعطافپذیری و سازش
تعدادی از محققان سوال کردهاند که آیا سازگاری به تنهایی برای اقلیت کافی است تا اکثریت را تحتتاثیر قرار دهد. آنها استدلال میکنند که کلید این است که چگونه اکثریت ثبات را تفسیر میکنند. اگر اقلیت سازگار به عنوان غیرقابلانعطاف ، سرسخت ، سرسخت و متعصب دیده شوند ، بعید است که دیدگاههای اکثریت را تغییر دهند . با این حال ، اگر آنها انعطافپذیر و رسوا به نظر برسند ، به احتمال زیاد به عنوان افراطی ، تعاونی و منطقی دیده میشوند . در نتیجه ، آنها شانس بهتری برای تغییر دیدگاههای اکثریت خواهند داشت ( Mugny & Papastamou ، ۱۹۸۰ ) .
برخی از محققان فراتر رفتهاند و پیشنهاد کردهاند که این تنها ظاهر انعطافپذیری و سازش نیست که مهم است اما انعطافپذیری و سازش واقعی است .
این احتمال توسط Nemeth ( ۱۹۸۶ ) مورد بررسی قرار گرفت . این آزمایش براساس یک هیاتمنصفه ساختگی بود که در آن گروه سه شرکتکننده و یکی از همدستان هم باید در مورد میزان غرامتی که به قربانی حادثه حمل و نقل اسکی داده میشد تصمیم بگیرند . هنگامی که اقلیت سازگار ( the ) برای میزان بسیار پایین بحث کردند و از تغییر موضع او سرباز زدند ، تاثیری در اکثریت نداشت . با این حال ، هنگامی که او سازش کرد و به سمت اکثریت آرا حرکت کرد، اکثریت آنها به خطر افتادند و دیدگاه خود را تغییر دادند .
این آزمایش اهمیت سازگاری را مورد سوال قرار میدهد . موقعیت اقلیت تغییر کرد ، سازگاری نداشت ، و این تغییر بود که ظاهرا ً به نفوذ اقلیت انجامید .
(۴) شناسایی
افراد تمایل دارند با افرادی که شبیه خودشان هستند ، هویت خود را حفظ کنند . برای مثال ، مردان تمایل دارند با مردان ، آسیایی و آسیایی ، نوجوانان با نوجوانان و غیره شناسایی شوند و تحقیقات نشان میدهند که اگر اکثریت با اقلیت شناسایی شوند ، احتمال بیشتری وجود دارد که دیدگاه اقلیت را جدی بگیرند و دیدگاههای خود را در راستای منافع اقلیت تغییر دهند .
به عنوان مثال ، یک مطالعه نشان داد که یک اقلیت همجنس گرا که برای حقوق همجنس گرایان بحث میکند ، تاثیر کمتری بر اکثریت مستقیم از یک اقلیت معمولی دارد که برای حقوق همجنس گرایان بحث میکند ( Maass و همکاران ، ۱۹۸۲ ) . اکثریت غیر همجنس گرا که با اقلیت غیر همجنس گرا شناخته میشوند. آنها تمایل داشتند که اقلیت همجنس گرا را متفاوت از خودشان ، به عنوان خود - علاقهمند و علاقهمند به ترویج علت خاص خود ببینند .
منبع سایت روانشناسی ساده
موضوع :
برچسب ها :
,
امتیاز : 4 |
نظر شما :
1 2
3 4
5 6
+ نوشته شده در يکشنبه 16 دی 1397ساعت 0:49 توسط فهیمه | تعداد بازديد : 147 |
|
۴. صنعت در برابر . Inferiority
چهارمین بحران روانی - روانی ، درگیر کردن صنعت در برابر . حقارت در دوران کودکی بین سنین بین ۵ تا دوازده رخ میدهد .
کودکان در مرحلهای قرار دارند که در آن یاد میگیرند خواندن و نوشتن ، انجام دادن کارها ، انجام کارها را به تنهایی انجام دهند . معلمان شروع میکنند که نقش مهمی در زندگی کودک داشته باشند چرا که به مهارتهای خاص کودک یاد میدهند .
در این مرحله است که گروه همسالان کودک اهمیت بیشتری کسب خواهد کرد و به منبع اصلی اعتماد به نفس کودک تبدیل خواهد شد . کودک در حال حاضر نیاز به کسب تاییدیه را با نشان دادن شایستگی خاصی که جامعه به آنها ارج مینهد ، احساس میکند و شروع به ایجاد حس غرور در دستاوردهای خود میکند .
اگر کودکان به خاطر ابتکار خود تشویق و تقویت شوند ، شروع به احساس industrious ( صلاحیت دار) میکنند و در توانایی خود برای رسیدن به اهداف احساس اعتماد به نفس میکنند . اگر این ابتکار مورد تشویق قرار نگیرد ، اگر توسط والدین یا معلم محدود شود ، کودک شروع به احساس پایینتر بودن، شک و تردید در تواناییهای خود میکند و به همین دلیل ممکن است به تواناییهای بالقوه خود دست نیابد .
اگر کودک بتواند مهارت خاصی را که احساس میکنند جامعه احساس میکند ، ایجاد کند ( به عنوان مثال ، ورزشکار بودن ) ممکن است احساس حقارت کند .
ممکن است برخی از شکست لازم باشد تا کودک بتواند کمی فروتنی ایجاد کند . باز هم یک تعادل بین شایستگی و تواضع لازم است . موفقیت در این مرحله منجر به فضیلت صلاحیت میشود .
۵. هویت در مقابل آشفتگی نقش
در دوران بلوغ ، گذار از دوران کودکی تا بزرگسالی بسیار مهم است . کودکان بیشتر مستقل میشوند و در آینده از نظر شغل ، روابط ، خانواده ، مسکن و غیره به آینده نگاه میکنند . فرد میخواهد به یک جامعه تعلق داشته باشد و در آن جا بگیرد .
مرحله پنجم هویت در مقابل . در دوران بلوغ ، از حدود ۱۲ تا ۱۸ سال رخ میدهد . در طی این مرحله ، نوجوانان به دنبال حس هویت شخصی و شخصی ، از طریق کشف شدید ارزشها ، باورها و اهداف شخصی میگردند .
ذهن نوجوان در اصل یک ذهن یا مهلت قانونی است ، مرحلهای روانی بین کودکی و بزرگسالی ، و بین اصول اخلاقی گرفتهشده توسط کودک و اخلاقیات که توسط بزرگسالان پرورش داده میشود ( Erikson ، ۱۹۶۳ ، ص . ۲۴۵
این یک مرحله مهم از توسعه است که در آن کودک باید نقشهایی را یاد بگیرد که او بعنوان یک فرد بالغ اشغال خواهد کرد . در طول این مرحله بلوغ هویت خود را مورد بررسی قرار میدهد و سعی میکند بفهمد که او کیست . Erikson بیان میکند که دو هویت در این زمینه دخیل هستند : روابط جنسی و شغلی .
طبق گفته بی ( ۱۹۹۲ ) ، چیزی که باید در پایان این مرحله اتفاق بیفتد ، " حس دوباره خود ، از آنچه که یک فرد میخواهد انجام دهد و چه باشد ، و نقش جنسیتی مناسبی است " . در این مرحله ، تصویر بدن از تغییرات نوجوان نشانداده شدهاست.
هویت در برابر آشفتگی نقش
Erikson ادعا میکند که ممکن است نوجوان برای مدتی احساس ناراحتی کند تا اینکه بتوانند خود را وفق دهند و " به تغییرات " تبدیل شوند . موفقیت در این مرحله به فضیلت وفاداری منجر خواهد شد .
وفاداری شامل این است که قادر به تعهد دادن خود به دیگران براساس پذیرش دیگران ، حتی زمانی که ممکن است تفاوتهای ایدئولوژیکی وجود داشته باشد.
در طول این مدت ، آنها احتمالات را کشف و شروع به شکل دادن هویت خود براساس نتایج کاوشهای آنها میکنند . شکست در ایجاد حس هویت در جامعه ( " من نمیدانم چه چیزی میخواهم باشم " ) میتواند منجر به سردرگمی شود . سردرگمی نقش شامل فردی است که در مورد خودشان و یا جایگاه آنها در جامعه مطمئن نیست .
در پاسخ به نقش اغتشاش و یا بحران هویت ، ممکن است یک نوجوان با سبک زندگی متفاوت شروع به تجربه کند ( به عنوان مثال ، کار ، آموزش و یا فعالیتهای سیاسی ) .
همچنین فشار آوردن فردی به یک هویت میتواند منجر به شورش به شکل ایجاد هویت منفی و علاوه بر این احساس افسردگی شود .
منبع سایت روانشناسی ساده
موضوع :
برچسب ها :
,
امتیاز : 4 |
نظر شما :
1 2
3 4
5 6
+ نوشته شده در يکشنبه 16 دی 1397ساعت 0:03 توسط فهیمه | تعداد بازديد : 155 |
|
CBT با هدف کمک به مردم برای آگاه شدن از زمانی که تفاسیر منفی میکنند و الگوهای رفتاری که تفکر تحریفشده را تقویت میکنند ، به مردم کمک میکند . درمان شناختی به مردم کمک میکند روشهای جایگزین تفکر و رفتار را توسعه دهند که هدف آنها کاهش پریشانی روانشناختی آنها است.
درمان رفتاری شناختی در واقع یک عبارت چتری برای بسیاری از درمانهای دیگر است که برخی عناصر مشترک را به اشتراک میگذارند . دو نوع از ابتداییترین اشکال درمانی شناختی عبارتند از "رفتار درمانی Rational" ( REBT ) که توسط آلبرت الیس در دهه ۱۹۵۰ و درمان شناختی توسط آرون تی توسعه یافت . بک در دهه ۱۹۶۰ .
برای بررسی مبانی تاریخی درمان شناختی به دابسون و بلوک ( ۱۹۸۸ ) مراجعه کنید .
فرضیات عمومی فرضیات :
رویکرد شناختی بر این باور است که نا هنجاری از اشتباهات faulty در مورد دیگران ، دنیای ما و ما ناشی میشود . این تفکر معیوب ممکن است از طریق نقص شناختی ( عدم برنامهریزی ) یا distortions شناختی ( پردازش اطلاعات پردازش ) باشد .
این cognitions باعث ایجاد اختلال در روش دیدن چیزها میشوند ؛ الیس پیشنهاد کرد که این موضوع از طریق تفکر غیر منطقی است ، در حالی که بک شرایط شناختی را پیشنهاد کرد .
* ما از طریق نمایش ذهنی خود با جهان تعامل داریم . اگر نمایش ذهنی ما نادرست باشد و یا روشهای استدلال ما ناکافی باشد ، پس احساسات و رفتار ما ممکن است دچار اختلال شوند .
درمانگر شناختی به مشتریها یاد میدهد که چگونه cognitions را از طریق یک فرآیند ارزیابی شناسایی کنند . مشتریها یاد میگیرند بین افکار و واقعیت خود تمایز قایل شوند . آنها تاثیر گذار بر احساسات خود را میآموزند ، و به آنها آموزش داده میشود که آنها را تشخیص دهند و بر افکار خود نظارت داشته باشند.
رفتار بخشی از درمان شامل تنظیم تکالیف برای مشتری است ( به عنوان مثال نگهداری یک دفتر خاطرات ) . درمانگر وظایفی به مشتری میدهد که به آنها کمک میکند باورهای غیرمنطقی خود را به چالش بکشند .
ایده این است که مشتری باورهای بیفایده خود را مشخص میکند و آنها اشتباه میکنند . در نتیجه ، عقاید آنها شروع به تغییر میکند . برای مثال ، فردی که در شرایط اجتماعی نگران است ممکن است یک تکلیف تکلیف برای ملاقات با یکی از دوستان در مهمانخانه باشد .
آلبرت الیس - REBT
" رفتار درمانی عقلانی " نوعی درمان شناختی است که توسط آلبرت الیس مورد استفاده قرار گرفت که بر حل مشکلات عاطفی و رفتاری تمرکز دارد . هدف از درمان ، تغییر باورهای غیرمنطقی به افراد منطقی بیشتر است .
REBT فرد را ترغیب میکند تا باورهای عمومی و غیر منطقی خود را شناسایی کند ( به عنوان مثال من باید کامل باشم ) و متعاقبا ً شخص را قانع میکند که این باورهای غلط را از طریق آزمایش واقعیت به چالش میکشد .
آلبرت الیس ( ۱۹۵۷ ، ۱۹۶۲ ) پیشنهاد میکند که هر یک از ما مجموعهای منحصر به فرد از فرضیات در مورد خودمان و دنیای خودمان داشته باشیم که برای هدایت ما از طریق زندگی و تعیین واکنشهای ما نسبت به موقعیتهای مختلف که با آن مواجه هستیم ، عمل کند .
متاسفانه ، برخی از فرضیات مردم عمدتا ً غیرمنطقی هستند ، و آنها را هدایت میکنند تا عمل کنند و به روشهایی واکنش نشان دهند که نامناسب بوده و شانس موفقیت و موفقیت آنها را به خطر میاندازد . آلبرت الیس این مفروضات غیرمنطقی را فراخوانی میکند .
برخی افراد به irrationally منطقی فکر میکنند که اگر مورد علاقه همگان نباشند - همیشه به دنبال تایید هستند و بارها و بارها رد میشوند . تمام تعاملات آنها تحتتاثیر این فرض قرار میگیرد ، به طوری که یک حزب بزرگ میتواند آنها را راضی کند چون به اندازه کافی تعریف و تمجید نمیکنند .
طبق اظهارات الیس ، این ها فرضیات غیر منطقی دیگری هستند :
* این ایده که شخص باید به طور کامل در همه چیز صلاحیت داشته باشد .
* این ایده که زمانی فاجعهآمیز است که چیزها آنطور نیستند که شما میخواهید باشد .
* این ایده که مردم هیچ کنترلی روی سعادت خود ندارند .
* این ایده که شما به فردی قویتر از خود نیاز دارید که به آن وابسته باشید .
* این ایده که تاریخ گذشته شما به شدت بر زندگی کنونی شما تاثیر میگذارد .
* این ایده که راهحل مناسبی برای مشکلات انسانی وجود دارد ، و اگر آن را پیدا نکنید ، یک فاجعه است .
منبع سایت روانشناسی ساده
موضوع :
برچسب ها :
,
امتیاز : 3 |
نظر شما :
1 2
3 4
5 6
+ نوشته شده در شنبه 15 دی 1397ساعت 23:28 توسط فهیمه | تعداد بازديد : 146 |
|
نکته مهم در اینجا این است : آیا روانشناسی میتواند یک علم در نظر گرفته شود اگر روانشناسان در مورد مطالعه و نحوه مطالعه آن اختلافنظر دارند ?
سگهای پاولوف
نوشته شده توسط " سول مک لیود "
همانند بسیاری از پیشرفتهای علمی بزرگ , شرطیسازی کلاسیک ( معروف به شرطیسازی کلاسیک ) بطور اتفاقی کشف شد .
در طی دهه ۱۹۳۰ , ایوان پاول اوف , روانشناس روسی , در پاسخ به غذا , در مورد ترشح بزاق در سگها تحقیق میکرد . او یک لوله آزمایشی کوچک به گونه هر سگ تزریق کرد تا بزاق را در هنگام تغذیه سگها ( با پودر تهیهشده از گوشت ) اندازهگیری کند .
پاول اوف پیشبینی کرد که سگها در واکنش به مواد غذایی که در مقابل آنها قرار داده بودند بزاق ترشح کنند , اما او متوجه شد که هر وقت صدای پای دستیارش را میشنیدند , بزاق ترشح میکردند .
شرطیسازی کلاسیک پاولوف
زمانی که پاول اوف کشف کرد که هر شی یا حادثهای که سگهای یاد گرفته با غذا یاد گرفتهاند ( مانند دستیار آزمایشگاه ) همین واکنش را ایجاد خواهند کرد . بر این اساس, او بقیه حرفه خود را صرف مطالعه این نوع یادگیری کرد .
تهویه مطبوع
پاولوف ( س ) از این ایده شروع شد که چیزهایی وجود دارند که یک سگ نیاز به یادگیری ندارد . برای مثال , سگها وقتی غذا میبینند , بزاق ترشح نمیکنند . این بازتاب " سیمکشی سخت " در سگ است .
در شرایط رفتاری , غذا یک محرک غیر شرطی و یک واکنش غیر شرطی است . ( 1 .
محرک غیر شرطی ( غذا ) > واکنش غیر شرطی ( بزاق )
در آزمایش او , پاولوف از یک محرک به عنوان محرک خنثی خود استفاده کرد . سورتمه ران به خودی خود پاسخی از سگها دریافت نکرد .
محرک خنثی بدون پاسخ شرطیشده
سپس , پاول اوف روند شرطیسازی را آغاز کرد , که به موجب آن دکمه کلیک درست قبل از غذا دادن به سگهای خود معرفی شد . پس از تعدادی تکرار ( محاکمه ) این روش خود را به خودی خود ارائه کرد .
همانطور که انتظار دارید , صدای کلیک روی آن در حال حاضر باعث افزایش ترشح بزاق میشود .
محرک شرطیشده : پاسخ شرطیشده ( بزاق )
به این ترتیب سگ , رابطهای بین غذا و غذا و رفتار تازه آموخته بود . از آنجا که این پاسخ یاد گرفته شد ( یا شرطی ) , پاسخ شرطیشده ( و همچنین به عنوان یک واکنش غیر مستقیم شناخته میشود ) . محرک خنثی محرک شرطیشده شدهاست .
پاولوف پی برد که برای برقراری ارتباط , دو محرک باید در زمان ( مانند زنگ ) به هم نزدیک شوند . او این را قانون پیوستگی زمانی نامید . اگر زمان بین محرک شرطیشده و محرک غیر شرطی ( غذا ) خیلی بزرگ باشد , یادگیری رخ نخواهد داد .
پاولوف و مطالعات او در مورد شرطیسازی کلاسیک , از زمان آغاز کار او بین دو سویه , معروف شدهاند . شرطیسازی کلاسیک " کلاسیک " است که اولین مطالعه سیستماتیک قوانین اساسی یادگیری / شرطیسازی است .
خلاصه
به طور خلاصه , شرطیسازی کلاسیک ( که بعدا ً توسط واتسون طراحی شد ) شامل یاد گرفتن یک محرک غیر شرطی است که در حال حاضر واکنش خاصی را با یک محرک جدید ( شرطیشده ) همراه میکند تا محرک جدید همان پاسخ را به ارمغان بیاورد .
نمودار شرطیسازی کلاسیک پاولوف
پاولوف برخی اصطلاحات فنی غیر دوستانه را برای توصیف این فرآیند توسعه داد . محرک غیر شرطی موضوع یا رویدادی است که در اصل واکنش انعکاسی / طبیعی را تولید میکند .
پاسخ به این پاسخ , پاسخ غیر شرطی است . محرک خنثی محرک جدیدی است که پاسخی تولید نمیکند .
وقتی محرک خنثی با محرک غیر شرطی مرتبط شود , محرک شرطیشده ( cs ) میشود . پاسخ شرطیشده ( cr ) پاسخ به محرک شرطیشده است .
منبع سایت روانشاسی ساده
موضوع :
برچسب ها :
,
امتیاز : 4 |
نظر شما :
1 2
3 4
5 6
+ نوشته شده در شنبه 15 دی 1397ساعت 19:11 توسط فهیمه | تعداد بازديد : 137 |
|